بند 1
ای بهشـت خـدا گـل رویـت
وی رســول خــدا ثنـاگویت
ســورۀ نــور، خط پیشــانی
لیلــۀ قـدر، تــار گیســویت
وسعـت ملـک کبریا حـرمت
کعبــۀ روح انبـــا کـــویت
هر درختیست در ریاض بهشت
خضر، پیمبـری لب جــویت
شـرح تفسیر نحـن وجـهالله
نقش بسته به مصحف رویت
دید ختم رسل شب معـراج
بـاغ جنت پر است از بـویت
روحِ بیـن دو پهـلوی احمد!
به چه جرمی شکست پهلویت؟
از علـیدوستـی نشان مانده
هم به رخسار هم به بازویت
گـر جسـارت نبود میگفتم
هرم آتش چه کرد با مـویت
کوههای غمت به شانه ولـی
لحظهای خم نگشت زانویت
بـه اَب و اُم و یازده پسـرت
به تو و اشک غـربت شویت
اشک ما را ز لطف و احسانت
برســان بــر مـزار پنهـانت
بند 2
ای به جان و تنت دعای علی
دستهـایت گرهگشای علی
دسـت از جان خـیشتن شسته
راه پیموده پـابـهپـای علی
بـا تـو چشـم و دل علی روشن
بیتو خاموش شد سرای علی
تـو شـدی پـیش تازیـانه سپـر
تو خریدی به جان بلای علی
حسنـت اولیـن سـلالـۀ وحـی
محسنت اولین فدای علـی
حجرهات کعبـۀ رسول الله
چهرهات وجه کبریای علی
کوثـر و قـدر و هلاتــای خدا
کعبه و زمزم و صفای علی
روزهــا تــا علــی بـود زنـده
بیتو باشد شب عزای علی
همـه گــریند بــر جـوانی تـو
تو کنی گریه از برای علی
تا قیـامت صـدای گریۀ توست
پاسخ اشک بیصدای علی
به کدامیـن گنـه تـو را کشتند
مهربـان یــارِ باوفای علی؟
دست و روی تــو را نبـی بـوسید
به همان دست و روی ضربه رسید
از خــداوندگــار حــی ودود
به تو یـافاطمه سـلام و درود
ذات داور ز خشم تو در خشم
قلب احمد به وجد تو خشنود
وای اگر روز حشر، یازهرا
رو به حشر آوری به روی کبود
فاطمـه پــارۀ تـن پـدر است
پدرت بارهـا چنیـن فرمود
در عــزای پـدر همـه دیدند
خانهات شد سیاهپوش از دود
با که گویم که بر تو آوردنـد
بار هیزم به جای عنبر و عود
حملـۀ دیــو و آستـانۀ حـور
خانــۀ وحـی و آتـش نمرود
جان مادر! کجا زمین خوردی
که شـده چادر تو خاک آلود؟
بارهــا، بارهــا تــو را کشتند
اجر و پاداش مصطفی این بود
تـو علـی را سپـر شـدی کآمد
بر تنت ضربه روی ضربه فرود
بـه پیمبـر قسـم! ز دست خدا
دست بشکستۀ تو دست گشود
تو چراغ هدایتی زهرا
تو حیات ولایتی زهرا
بند 4
کاش هفت آسمان شرر میشد
سنگ را شعلـه بـر جگر میشد
بر سـر روز اگر غمت میریخت
از شـب تیـره تیـرهتـر مـیشد
بـه علـی هـم نگفتـی ای مادر
که چگونه شبت سحـر میشد
بـه تـو سیلـی زده، نمیدیدند
چــه بــه روی پیـامبر میشد
بـه کـه گویـم چهـلنفر نامرد
به زنی چون تو حملهور میشد؟
ضربــهای نــارسیده، بـاز تنت
هـدف ضربــهای دگـر میشد
هر چه میزد تـو را عدو، انگار
ضربههـایش شدیدتـر میشد
کاش جبریـل میفتـاد از پا
کاش عمر جهان به سر میشد
میخِ در چـون فشـار میآورد
سینۀ محسنت سپـر مـیشد
کـاش از دردهــای پنهـانت
لااقل دختـرت خبـر مـیشد
دل شب تـا سحـر نمـیخفتی
درد خود را به کس نمیگفتی
بند 5
خصم بر کف چو تازیانه گرفت
تـن پــاک تـو را نشانه گرفت
شعلهای کز حریم تو برخاست
از دل مصطفــی زبانـه گرفت
شب قتل علی همان شب بود
که ز دستش تو را زمانه گرفت
جان خود را نهاد در دل خاک
با تـو در قبـر، آشیانه گـرفت
دسـت پیغمبــر خـدا لـرزید
تا تـو را از علی شبانـه گرفت
بشکنـد دست آن جنـایتکار
که تـو را زیـر تازیانـه گـرفت
ای که جبریـل بـر زیـارت تو
اذن از خالــق یگانـه گـرفت
به چه تقصیر، جـان پـاکت را
خصم در بیـن آستـانه گرفت؟
جگـر سنـگ بــر علـی سوزد
که عزا بر تـو مخفیـانه گرفت
شیعـه آن روزهـا که روز نبود
کوه درد تو را بـه شانه گرفت
شیعه عمری بـه یاد غربت تو
بهـر گریه دلش بهانـه گرفت
شیعه تا هست در جگر سوزش
بند 6
رهروان سقیفــه از تــزویـــر
پـا نهــادند روی حکـم غـدیر
آتشـی در سقیفـه روشـن شد
که از آن سوخت بیت حی قدیر
به خدای خودم قسم تا حشـر
هست ظلـم سقیفـه عالمگیـر
حکم شیطان نشست بر کرسی
دیـن پروردگــار شــد تکفیر
دسـت ظلم سقیفـه بـالا رفت
دست زهـرا شکست بیتقصیر
دست دیگر شد از سقیفه برون
فرق حیدر شکافت با شمشیر
بـر دل چـاکچـاک ثــارالله
از کمــان سقیفــه آمـد تیر
بر تن پاک حضرت سجاد
فتنههـای سقیفه شـد زنجیر
بــه خــدا عتــرت پیمبـر را
دست شـوم سقیفه کـرد اسیر
به خدنگ سقیفه گشت هدف
چشم عباس و حلق طفل صغیر
گـر سقیفـه نبـود کی میشد
مسلمین را یزیـد پست، امیر؟
شیعــه راه غدیــر را پیمـود
«میثم!» این راه، راه زهرا بود